×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

اخبار ویژه

افزونه جلالی را نصب کنید.  .::.   برابر با : Thursday, 18 April , 2024  .::.  اخبار منتشر شده : 2 خبر
ما دهه شصتی‌ها هیچ امکاناتی نداشتیم و از یک‌تکه پارچه عروسک می‌ساختیم/پدرم از من می‌پرسد نمی‌خواهی کاری پیدا کنی که درآمد خوبی داشته باشد

مرجان صادقی: عروسک‌ها صرف‌نظر از قومیت یا ملیتشان، می‌توانند پیام‌آور صلح و سادگی باشند، در اجرای یک کار عروسکی عروسک‌گردان معمولاً فعالیت بیشتری دارد و باید نسبت به نقشی که عروسک ایفا می‌کند، اکت و عمل داشته باشد امّا دیده نمی‌شود. پیمان فاطمی به‌عنوان کسی که خیلی زود وارد این حرفه شده و نزدیک به هفده سال است عروسک می‌گرداند، دنیای بدون عروسک را در گفتگو با خبرآنلاین این‌جور توصیف می‌کند:

دنیای بدون عروسک و انیمیشن جای ترسناک‌تری است. حتماً متوجه شده‌اید که وقتی حالمان بد است و قرار است فیلم ببینیم اول سراغ انیمیشن می‌رویم. عروسک‌ها عموماً آرامش را منتقل می‌کنند، چیزهایی را به ما نشان می‌دهند که در زندگی واقعی هست ولی یا نمی‌بینیم یا آن‌قدر رنگی و شاد نیستند. دنیای عروسکی چیزی را به ما هدیه می‌دهد که ما آرزوی داشتنش را داریم، ولی از خواستنش خجالت می‌کشیم یا روزمرگی و پول و نیازهای معیشتی آن‌ها را از بین می‌برد یا به حاشیه می‌کشاند. به نظر من بین زنده نگه‌داشتن کودک درون و ذات خوب رابطه مستقیم وجود دارد.

دنیا با عروسک‌ها خوش ذات‌تر است، به هر عروسکی که نگاه کنید کُنه و ریشه‌اش به‌خوبی برمی‌گردد منظورم کودکی و لذت بردن از لحظه‌لحظه‌های زندگی است.

همه‌ی ما حتماً عروسک داریم، یا در خاطرمان از بچگی عروسکی هست که برای به دست آوردنش اشک ریخته‌ایم یا برای داشتنش ذوق کرده‌ایم، حتی اگر آن عروسک فقط یک‌تکه پارچه بوده باشد، برای ما همه‌چیز بوده. به نظرم تا پیری عروسک‌ می‌تواند ما را آرام ‌کند. امتحان کنید!

ما دهه شصتی‌ها هیچ امکاناتی نداشتیم و از یک‌تکه پارچه عروسک می‌ساختیم/پدرم از من می‌پرسد نمی‌خواهی کاری پیدا کنی که درآمد خوبی داشته باشد

مدیر گفت یا درس یا تلویزیون و اخراج

پیمان فاطمی خیلی زودتر از زمانی که هرکس حرفه‌ای انتخاب می‌کند، از نقش‌های تیپیکالی که معمولاً به متولدین دهه ۶۰ داده می‌شد، آقای مهندس، آقای دکتر، آقای معلم و… فاصله گرفت و به رشته و حرفه‌ای فکر کرد که چندان مرسوم نبود. در ادامه او از مخالفت‌های احتمالی و مشکلاتی که در این راه داشت، می‌گوید: خانواده‌ی من در مورد این انتخاب، من را راحت گذاشتند، البته باید بگویم آن‌ها هم از اطرافیان کم انتقاد نمی‌شنیدند ولی جلوی همه‌ی حرف‌های مخالف می‌ایستادند و حامیِ من بودند، حتی اگر هم بابت راهی که انتخاب کرده بودم نگران بودند.

من از مدرسه هنر و ادبیات شروع کردم، پنجم دبستان برای کلاس تئاتر به آنجا رفتم. آقای خمسه، بعد سیامک صفری و در آخر مجتبی کاظمی کسانی بودند که از آن‌ها زیاد یاد گرفتم. مخصوصاً مجتبی کاظمی که به من خیلی چیزها یاد داد.

سال دوم راهنمایی برای مجموعه‌ای در شبکه‌ی دو در مدرسه هنر و ادبیات تست گرفتند و من قبول شدم. مسئولین مدرسه مخالف بودند و خانواده‌ام را خواستند. مدیر به پدرم گفت یا درس یا تلویزیون و اخراج. من تا بالای خیابان الوند که باید می‌رفتم سر کار گریه می‌کردم.

خانواده تصمیم را به عهده‌ی خودم گذاشته بودند، من هم تصمیم گرفتم به مدرسه نروم. امّا همه کمک کردند مدیر مدرسه را متقاعد کردند و من توانستم برای اجرا در آن مجموعه کامل وقت بگذارم و بروم.

البته باید بگویم هنوز هم پدرم با دیدن من سری تکان می‌دهد و از من می‌پرسد «نمی‌خواهی کاری پیدا کنی که درآمد خوبی داشته باشد.» (می‌خندد)

ما دهه شصتی‌ها هیچ امکاناتی نداشتیم و از یک‌تکه پارچه عروسک می‌ساختیم/پدرم از من می‌پرسد نمی‌خواهی کاری پیدا کنی که درآمد خوبی داشته باشد

بیشتر بخوانید:

از «مدرسه موش‌ها» تا پشه‌ای که می‌خواهد بزند

هنر متولی ندارد، مدیریت فرهنگی برنامه

لقمانیان: رئالیتی‌شوها بدآموزی ندارد، بده بزنیم و «مهمونی» بدآموزی دارد؟

بهناز مهدی خواه: ستاره خیمه‌شب‌بازی ایرانی کم‌فروغ شده/ «مبارک» زبان مردم ایران است

از حرکت شعله‌ی آبی و نارنجی‌ چراغ علاءالدین نفتی داستان می‌ساختم

دهه‌ی ۶۰ و دهه‌ی ۷۰ به‌واسطه تجربه‌های جنگ و مصائب آن فضای زیادی برای کار کودک نداشت، پیمان فاطمی از آن سال‌های کودکی جوری نقل می‌کند که گویی هنوز در ذهنش زنده‌اند. او به عشق خود به تلویزیون و برنامه‌های محدود آن سال‌ها اشاره کرده و می‌افزاید: من عاشق تلویزیون دیدن بودم. به عشق دیدن تلویزیون درس می‌خواندم. مادرم پیچ تلویزیون عزیز سیاه‌وسفید را می‌کَند و با خود می‌برد تا من درس بخوانم. من هم با دم‌باریک ( انبردست ) تلویزیون را روشن می‌کردم.

آن زمان بیشتر کارهای کودک عروسکی بود. تنها ژانری که در دهه شصت مهم بود و هم راحت‌تر از هر زمینه‌ی دیگری قابل‌اجرا. الحق هم شاهکارهای زیادی خلق شد. من خوشبخت بودم که همه را دیدم. تلویزیون آن سال‌ها پر بود از کار عروسکی بیشتر هم کاراکترهای ترسناک (می‌خندد) مثلاً بچه‌ها مواظب باشید، هادی و هدی، کاری هم بود که اسمش یادم نیست یک پنجره بود با یک عروسک که دهانش زیپ بود، در مجموعه‌ی «خونه‌ی مادربزرگه» عاشق مخمل و حلزونی بودم که آواز می‌خواند. سینمای کودک هم کم‌کم به وجود آمد. مثل کار «علی و غول جنگل»؛ یا مجموعه‌ی «خاله قورباغه» و «کلاه قرمزی».

من شیفته تصویر بودم. همه کارتون‌ها و فیلم‌ها را با همان امکانات کم خودم دوباره بازی می‌کردم. مثلاً قاشق‌های خانه‌مان همه کاراکتر داشتند. نسبت به الآن ما بچه‌های متولد ۶۰ چیز زیادی نداشتیم ولی به نظرم به همه‌چیز دقت می‌کردیم.

چراغ علاءالدین نفتی داشتیم که من ساعت‌ها به حرکت شعله‌ی آبی و نارنجی‌اش نگاه می‌کردم، به محتویات قابلمه در حال جوش و غلغل، چون هم تصویر بود هم حرکت، به همین سادگی همه‌ی اشیا برایم جان داشتند. به بابابزرگم ساعت‌ها نگاه می‌کردم مثلاً وقتی باغچه را آب می‌داد، چون همه‌چیز تصویر بود.

زمستان‌ها در مدرسه برای بچه‌ها با دستکش‌هایشان عروسک درست می‌کردم، حتی یادم است که قیافه‌ی یکی را آن‌قدر دوست داشتم که دیگر آن دستکش را دستم نکردم تا عروسک دستکشی همان‌طور عروسک بماند. زمستان‌های سختی داشتم (می‌خندد)

امّا شروع همه‌چیز برایم از فیلم «مجسمه» بود. امین تارخ بازی می‌کرد. نقش مردی که دست راستش هر کاری دوست داشت می‌کرد. آرزوی من این بود که دستم کاراکتر پیدا کند، برای خودش هر کاری دوست دارد بکند! از کاراکترهایی خوشم می‌آمد که دستانشان می‌توانست کار عجیب بکند، یا هنری داشتند و همیشه دست آدم‌ها برایم خیلی مهم بود. چیزهای زیادی از دست آدم‌ها و حرکاتشان می‌شود فهمید.

اولین عروسکی که دست گرفتم عروسک نخی بود در کار «جووانین بی‌باک»، یک کار دانشجویی عروسکی بود و چالش عجیبی برایم داشت. اولین عروسک تلویزیونی‌ام هشت‌پایی بود که «بهادر مالکی» صداپیشه‌اش بود.

ما دهه شصتی‌ها هیچ امکاناتی نداشتیم و از یک‌تکه پارچه عروسک می‌ساختیم/پدرم از من می‌پرسد نمی‌خواهی کاری پیدا کنی که درآمد خوبی داشته باشد

جایگاه بهتر عروسک در ایران نسبت به انیمیشن

عروسک‌ها در هر دسته‌ای که باشند، فقط خاصیت سرگرم‌کنندگی ندارند. عروسک‌های بومی و مردم‌ساخت سفیر فرهنگی از یک اقلیم یا از یک نسل‌اند. عروسک‌های نمایشی با پیوند به ادبیات نمایشی مفهومی اجتماعی و یا ادبی را به نمایش می‌گذارند. عروسک‌های معاصر حامل جریانات حال و اکنون جامعه‌اند چنانکه در عروسک بچه، به کودک کار می‌پردازد یا عروسک‌های مجموعه کلیله‌ودمنه هر کدام نماد شخصیتی قابل‌تصور در جامعه‌ی کنونی ما هستند، پیمان فاطمی درباره‌ی رقابت بین انیمیشن‌های مختلف که روزبه‌روز به‌واسطه تکنولوژی‌های گسترده، فضای ارائه و خلاقیتشان بیشتر شده می‌گوید و اضافه می‌کند:

شک نکنید که انیمیشن قابلیت بیشتری داری و در آن سازنده هر آنچه تخیل کند رقم می‌زند، ولی هیچ‌وقت، دست‌کم تا به امروز جای کار عروسکی را نگرفته. این دو، دو ژانر مختلف‌اند، عروسک به خاطر حجمی که دارد به‌هرحال زنده‌تر است ولی نسبت به کار انیمیشنی، هر کاری از دستش برنمی‌آید. در ایران عروسک جایگاه بهتری دارد، چون شاید نسبت با هزینه‌های زیاد تولید از انمیشین به‌صرفه‌تر است. از شروع هم در ویترین‌های پخش، کارهای عروسکی بیشتری بوده؛

دنیا واقعاً دنیای همه ما بود

فاطمی به‌واسطه تجربه‌اش در مجموعه‌ی کلاه قرمزی با «دنیا فنی‌زاده» همکاری داشته؛ او در مورد این عروسک‌گردان حرفه‌ای که خیلی زود از دنیا رفت، می‌گوید: دنیا واقعاً دنیای ما بود. مهربان، خاکی، با مرام، انسان خیلی محترمی بود و یک آدم‌حسابی به‌تمام‌معنا.

بهترین عروسک ایران را او گرداند. امروز ببینید چقدر عروسک مهمی شده و چقدر محبوب است. دنیا هم برای خودش هم برای جامعه‌ی هنری، تمام و کمال وقت صرف کرد. برای کلاه قرمزی وقت و عشق می‌گذاشت. غرق در کلاه قرمزی شده بود و همه وجودش و زندگی حرفه‌ای‌اش را سال‌به‌سال برای کلاه قرمزی می‌گذاشت؛ انسان خیلی بزرگی بود. دختر بازیگر بزرگ سینما بود امّا از نام پدرش برای پیشبرد کارش استفاده نکرد. تا آخرین نفس هم کار کرد، کلاه قرمزی را با قدرت گرداند. عشق به کار بزرگ‌ترین خاطره من از دنیا فنی‌زاده است.

ما دهه شصتی‌ها هیچ امکاناتی نداشتیم و از یک‌تکه پارچه عروسک می‌ساختیم/پدرم از من می‌پرسد نمی‌خواهی کاری پیدا کنی که درآمد خوبی داشته باشد

من عروسک‌گردانم با افتخار

اهمیت دادن به عروسک‌ها و وارد کردن آن‌ها در قالب‌های فرهنگی می‌تواند ابزاری مناسب برای گفتگو، اشاعه فرهنگ صلح و دوستی، یادآوری میراث شفاهی و تجلی هنر و تخیل در جامعه باشد. در آخر پیمان فاطمی این هنر را فقط عشق می‌داند و می‌افزاید: عروسک‌گردانی هنر عجیبی است؛ اول برای خودت که همیشه انگار دو نفر هستی: تو و دستت؛ دوم دلی مثل دل دنیا فنی‌زاده می‌خواهد. عروسک‌گردان همه‌ی عمر پایین پای بقیه‌ است. روی زمین نشسته، نه جلوی دوربین و جلوی چشم بیننده. این عشق است! ولی وقتی عروسکت را در مانیتور می‌بینی حالت دگرگون می‌شود و اصلاً فراموش می‌کنی خودت آن عروسک‌ را گرداندی؛ منِ خودت را فراموش می‌کنی و این لذت تمام دنیاست. من عروسک‌گردانم با افتخار.

۵۷۵۷

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.