سیدمهدی شجاعی روزنامه نگار، پژوهشگر و نویسنده ای که بسیاری از آثارش را (رمان، نمایشنامه و…) براساس پژوهش های دینی می نویسد با انتشار نامه ای در صفحه شخصی اش در اینستاگرام پرده از خالص سازی در حوزه کتاب برداشته و تاکید می کند که با اشکال و رویکردهای تازه ای از سانسور کتاب مواجه هستیم. شجاعی با اشاره به اینکه رمان جدیدش درباره حضرت سجاد(ع) با ممیزی و تنگ نظریهای بی سابقهای مواجه شده ، درباره شکل تازه ای از اعمال سلیقه -که آن را استبدادی می خواند- خبر می دهد.
از همان سرآغاز از اولین روزها که آدمی روی دوپایش ایستاد و از دهانه غار آسمان و زمین را دید، خورشید را شناخت و آتش را کشف کرد و بر روی تخته سنگهای عظیم سنگنگارها را خلق کرد، از همان روزها که حتی زبانی برای گفتن نداشت، کسانی بودند که آنچه در گلوها بغض و در دلها عصیان و در سرها نظم را میساخت، روایت کردند.
از همان سرآغاز از اولین روزها که آدمی روی دوپایش ایستاد و از دهانه غار آسمان و زمین را دید، خورشید را شناخت و آتش را کشف کرد، بر روی تخته سنگهای عظیم سنگنگارها را خلق کرد، از همان روزها که حتی زبانی برای گفتن نداشت، کسانی بودند که آنچه در گلوها بغض و در دلها عصیان و در سرها نظم را میساخت، روایت کردند.
کتاب «بهار خاکستری» نوشته «زکریا تامر»، در حمایت از زنان و مقابله با تعصباتی که زندگی آنان را تحت تاثیر قرارداده و نگاهی انتقادی به باورهای حاکم سنتی و مردسالارانه نوشته شده است.
ایران سرزمین شاعران است، از کهنترین اعصار تا امروز، ایرانیان وصف حال روز و روزگار خویش را به شعر گفتهاند و آنچه از هستی دریافتهاند به نظم سرودهاند، از آن زمان که «اشو زرتشت» پیامبر کهن ایرانیان سروده های خود را در «گاثها» یا «گاتها» به نظم گفت تا امروز که تجربه زیست خود را به زبان شعر بازگو میکنند.
به نظر میرسد نام مجموعه داستان «ما گمشدهایم» از جملهی ما گمشدهایمِ داستان «چشم مار» از همین مجموعه میآید؛ نامی که با هوشمندی و بهدرستی انتخاب شده از آن جهت که مضامین داستانها به گمشدن و نوعی استحاله بازمیگردد.
جمالالدین نقاش شخصیت اصلی نوولای«درخت خون» است. برای معرفی «درخت خون» باید دست گذاشت روی نثر مسجع و زبانی که به فراخور زمان قاجار انتخاب شده؛ سه زاویهی دید در «درخت خون» داستان را روایت میکند: اولشخص، سومشخص و در آخر دومشخص خطاب به خود. در ابتدای داستان جمالالدین را اینطور میشناسیم: شکستخورده، ناامید و در فکر مرگی خودخواسته.
جمالالدین نقاش شخصیت اصلی نوولای«درخت خون» است. برای معرفی «درخت خون» باید دست گذاشت روی نثر مسجع و زبانی که به فراخور زمان قاجار انتخاب شده؛ سه زاویهی دید در «درخت خون» داستان را روایت میکند: اولشخص، سومشخص و در آخر دومشخص خطاب به خود. در ابتدای داستان جمالالدین را اینطور میشناسیم: شکستخورده، ناامید و در فکر مرگی خودخواسته.
«ویلا ماکتی از تمام زندگیای است که اینها (مردمان شمال) میتوانستند داشته باشند و ندارند. ماکتی از تمام خوشیهای دست نیافتنی برایشان. هر تکه از زمینهای رو به دریا قبل از ویلا شدن، حیاط خانهی قدیمی و نم گرفتهی یکی از همین آدمها بوده. خانههای محلی خراب میشوند و جایشان ویلاهای جدید ساخته میشود. شهر جلوی چشم آدمهای خودش تغییر میکند و برایشان دست نیافتنی میشود.»
«نهتنها در داستانها و قصهها بلکه در زندگی حقیقی، گذشته همیشه مرموز و کنجکاویی برانگیز است. رازهایی که انسان با خود هر روز هر شب به اینسو و آنسو میکشد. رازها و وقایعی که دیگران دوست دارند به آن سرک بکشند.»